فرهنگ امروز/ محمد حمزهای. منتقد و مستندساز:
«داستان خرسهای پاندا» ماتئی ویسنییک (نمایشنامهنویس، شاعر و روزنامهنگار فرانسوی رومانیایی) مطرحترین نمایشنامه اوست که به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و اجرا شده؛ یک اثر روانشناختی و سمبولیک و معناگرا با زبانی روان و ساده و شاعرانه و رؤیاپرداز که داستان رشد و تکامل شخصیتی انسان را در ٩ شب که هر شب سمبل یک مرحله و به اندازه یک زندگی کامل است نشان میدهد. زن، سمبل نیمی از ظرفیتها و توانمندیهای شخصیتی مرد در «ضمیر ناهوشیار» یا «خود درونی راستین» او است که در مقابل نقاب یا نمود بیرونی شخصیت او قرار گرفته و «حجاب و نقاب تن» فرصت ظهور و بروز به آنها نداده است و با ترک جسم از روح وارد جهان خودآگاه مرد میشود. آنیما (Anima) یا «مشی» در اسطورههای ایرانی، ظرفیتها و توانمندیهای جنبههای زنانه ناخودآگاه مرد است؛ همانند احساسات، خلقوخوهای مبهم، مکاشفههای معنوی، حساسیتهای غیرمنطقی، قابلیت عشق، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط با ناخودآگاه که معمولا تحتتأثیر شخصیت مادر شکل میگیرد. چنانچه مرد به هر دلیلی نتواند با مادر ارتباط عاطفی مناسب برقرار کند؛ مثل: فوت، سردی و بیتوجهی مادر یا توجه بیش از اندازه مادر و... این عنصر زنانه کارکرد منفی خود را بروز میدهد. این احساس ناتوانی میتواند مرد را به شرایطی دچار کند که او احساس کند زندگیاش یکسره سرد و خالی است.
آنیموس (Animus) یا مشیانه ظرفیتها و توانمندیهای جنبههای مردانه ناخودآگاه زن از مهمترین «آرک تایپ»هاست که معمولا تحتتأثیر شخصیت پدر شکل میگیرد و چنانچه زن نتواند با پدر به هر دلیلی ارتباط عاطفی متعادلی برقرار کند، این عنصر مردانه جنبه منفی خود را به نمایش میگذارد و گاهی چنان حالت انفعالی به وجود میآورد که ممکن است به فلجشدن احساسات یا احساس ناامنی شدید و احساس پوچی منجر شود. هر انسانی زمانی به رشد و تکامل شخصیتی میرسد که بتواند بین جنبههای ناخودآگاه مردانه و زنانه (مشی و مشیانه) خود تعادل ایجاد کند.
شب اول تصمیم و اراده برای رسیدن به این تعادل و رشد و تکامل و حرکت از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر خودآگاه است و توجهنکردن به صداها و حرفهای مزاحمی که از بیرون و خارج شنیده میشود و شروع و تولد و جشن این تصمیم است. شب دوم آموزش هنر معجزهگر بیان و ابراز احساسات با حرف «آ» است؛ همان هنر و توانمندیای که در هستی مردانه کمتر دیده میشود و یکی از مشکلات اساسی هستی زنانه همین عدم ابراز احساسات مثبت یا منفی ازسوی مردان است. (زن: بگو آ، یهجوری که انگار میخوای بهم بگی دوستم داری- بگو آ، مثل اینکه بخوای بگی خوشبختم – بگو آ، یهجوری که انگار میخوای بهم بگی دیگه هیچوقت نمیخوای من رو ببینی). شب سوم توجه به جزئیات اتفاقات ساده بودن است. طعم و بو و رنگ و سس یک شام، توجه به بطری شیر، به درختان داخل باغچه که میتوانند هرکدام ارزش حضور یک انسان را داشته باشند، خوردن یک سیب؛ همان سیبی که در آغاز خلقت حوا خورد و به «آگاهی» رسید (زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست. سهراب سپهری). شب چهارم رسیدن به خودآگاهی است؛ تولدی دوباره و ایجاد بستر و فرصت برای ظرفیتها و توانمندیهای هستی زنانه که همان قدرت تولید و باروری و ابراز احساسات و عواطف و حسهای خوب است. هدیه پرندهای که «نامرئی نیست، ولی نمیشه دیدش، موقع کسوف میشه باهاش حرف زد و با حرف و فکر و ضربان قلب تولیدمثل میکند». در شب پنجم بعد از رسیدن به خودآگاهی، آنان به کشف و شهودی اشراقی از محیط و زندگی میرسند. (مرد: صدای پاها، حرفا، حتی نفسا رو میشنوم. حتی راهرفتن حشرات روی دیوار، حتی وقتی سکوت میکنن، سکوتشون رو میشنوم) و حتی میتوانند تشخیص دهند کدام مرد و زن برای با هم زندگیکردن مناسب هستند. مرد نسبت به هستی زنانه و مردانه شناخت کامل پیدا کرده است. شب ششم مرد به فضیلت سکوت میرسد، سکوت میکند تا بهتر و بیشتر بشنود و بفهمد، سکوت میکند تا شنیده شود. شب هفتم مرد تمام ظرفیتهای هستی زنانه را در خود دارد. او مانند زمین و درخت سیب میتواند تولید و تکثیر کند و پرنده ناموجود با نفس و حرف و فکر او تولیدمثل میکند. شب هشتم وحدت و حلشدن و یکیشدن هستی زنانه و مردانه است و ازدواج جادویی بین این دو هستی است. شب نهم آغاز همراهی و پرواز این دو هستی با هم است. شیوا اردویی در سومین تجربه کارگردانی به سراغ نمایشنامهای پیچیده، لایهدار، سمبولیک، شاعرانه و رؤیاپرداز با تصویرسازی سخت سوررئال رفته است که با شناخت و درک درست از مؤلفهها و بنمایههای متن، روایتی مناسب ارائه میدهد. او با طراحی صحنه مینیمال و استفاده از تونالیتههای رنگ آبی و نورپردازی موضعی و نورهای نقطهای ستارهگونه بر بستر آبی پنجرهها و استفاده از سه لته منحنی بهجای مبلمان داخلی که بازیگران با چیدمانهای مختلف موقعیتهای جدیدی به وجود میآورند و یکی از منحنیها که شبیه ماه است فضای سوررئال و رؤیاگونهای را خلق میکند و با انتخاب درست بازیگر مرد با استایل و صدای بم مردانه و بازیگر زن با صدای پرانرژی و لطیف به ضمیر ناخودآگاه هستی مردانه و زنانه عینیتی ملموس میبخشد و با دیالوگهای پینگپنگی بین آنها ریتم خوبی به کار داده است. در شروع نمایش بازیگر زن و مرد هرکدام زیر دو پارچه بزرگ سفید روی دو منحنی که شبیه ماه است خوابیدهاند. نور موضعی روی بازیگر زن آرامآرام روشن میشود و او بسان پروانهای که از پیله بیرون آمده، با فرمهای موزون سماعگونه در صحنه نمایان میشود و با سماع بهسوی پیله مرد میرود و او را بیدار میکند. درازکشیدن و تابخوردن زن بر دستهای ماه (تختخواب) خوابیدن مرد روی کت و شلوارش و گذاشتن دستکشهای زن روی صورتش، صحنه ازدواج آنها که در کل صحنه تنها دو چهره دیده میشود و صحنه لطیف و شاعرانه بازی حبابها ازسوی زن و مرد که در آخر حبابها از آسمان صحنه بر سر تماشاگران میبارند و آنها با حسوحال بازیگران و نمایش شریک و همراه میشوند. شاید اگر این صحنه زیبا با صحنه خالی صدای درزدن همسایهها عوض و بهعنوان صحنه پایانی نمایش انتخاب میشد، نمایش پایانبندی بهتری پیدا میکرد. در شب پنجم با اطلاعات تکراری در مورد همسایهها نمایش کمی از ریتم میافتد و میتوانست با حذف آباژور سمت چپ صحنه که طراحی کلاسیک و قرینهای ایجاد کرده است، فضایی سوررئالتر و مینیمالتری به صحنه بدهد.
بازی صمیمی و روان و پرحس رضا مولائی و سهیلا گلستانی با هم خوب مچ و سینک شده است. رضا مولائی با اکتهای درست و ایجاد فرازوفرودهای لحنی و بیانی مراحل رشد و تکامل شخصیت را بهخوبی نشان میدهد و از لحنی با تردید در ابتدا به لحنی مطمئن و باثبات در پایان نمایش میرسد. سهیلا گلستانی با بازیای پرانرژی و بانشاط در بیان و حرکات منحنی، هستی زنانه و زن اثیری نمایش را عینیتی ملموس میبخشد. انتخاب قطعات موسیقی کار ازسوی مهیار طهماسبی با موتیف ساکسیفون در لحظههای متفاوت، همراهی بسیار خوبی با اتمسفر فضای درام دارد و به درک و فهم حسی صحنهها کمک میکند. نمایش «داستان خرسهای پاندا» یک اثر شریف و شاعرانه و عاشقانه و روانشناختی از یک گروه حرفهای است که حال تماشاگر را خوب میکند.
روزنامه شرق
نظر شما